Sunday, December 26, 2010

برچسب می زنم پس هستم

برچسب زدن علاوه بر خراب کردن آدمها کاربردهای زیاد دیگری هم دارد. یکی از کاربردهای آن به اشتراک گذاشتن دانش و یا به عبارت دقیقتر مدلی است که از دنیای اطراف در ذهن خود داریم. ما انسانها درک یا برداشت خود از چیزهای مختلف را در قالب اطلاعات به دیگران منتقل می کنیم و برای سهولت و دسته بندی این اطلاعات از برچسب استفاده می کنیم.

مثال
ماشین قرمز
دوست خوب
آهنگ قدیمی
سیاست تخمی
اینترنت پرسرعت
و یا برچسب جستجو برای این مطلب که دارید می خوانید

آدمها ظاهرا از برچسبهایی که مدلهای مشابه مدل خودشان را توصیف می کنند خوششان می آید و به همین خاطر شبکه های اجتماعی حول و حوش موضوعات مختلف شکل می گیرد. شما احتمالا با دوستانتان برچسبهای مشترک زیادی در یک یا چند زمینه دارید. مثلا کوهنوردی را با حال، آبگوشت را خوشمزه، کتابهای میلان کوندرا را جالب و پراید را ماشینی متوسط برچسب می زنید. البته که اختلاف در برچسب هم می تواند زمینه اختلاف نظر و اشتباه پنداشتن بشود که در مطالب قبلی درباره آن کلی چیز نوشته ام.

برچسب به ما کمک می کند که در دنیای اطلاعات به مکاشفه بپردازیم، اما چطور؟



LibraryThing بزرگترین کلوپ کتاب دنیا، وب سایتی است با بیش از یک میلیون کاربر که تا کنون دهها میلیون کتاب را برچسب زده اند. برای نمونه اگر کتاب ناطور دشت (The Catcher in the Rye) را بر روی این وب سایت جستجو و انتخاب کنید با برچسبهایی نظیر دبیرستان، آمریکایی و نگرانی روبرو خواهید شد. انتخاب برچسب نگرانی (Angst) کتاب غریبه آلبر کامو را در میان دهها کتاب دیگر برای شما آشکار می کند که به نوبه خود با اگزیستانسیالیسم، فلسفه، ادبیات فرانسه، قتل و ... برچسب زده شده است. انتخاب برچسب  اگزیستانسیالیسم ما را به کارهایی از کافکا، داستایوفسکی و انتخاب برچسب ادبیات فرانسه ما را به نوشته های پروست، فلوبر و دوما هدایت می کند.

انتخاب هر برچسب مجموعه ای متفاوت از کتابها را که معرف مدل ذهنی برچسب زنندگانشان هستند، برای ما به ارمغان می آورد. کاربران این وب سایت اینجوری با هم ارتباط پیدا می کنند، با هم دوست می شوند، یافته هایشان را به اشتراک می گذارند و جستجوهای همدیگر را کشف می کنند.

درباره برچسب بیشتر خواهم نوشت...

No comments:

Post a Comment