Wednesday, March 30, 2011

ابهام دشمن آغازگری

بله ابهام!
چیزی که در زبان شیرین فارسی و مکالمات روزمره ما به وفور یافت می شود. مثال:

پارسال رشد نسبتا خوبی داشتیم.
امسال می خوام نگرشمو نسبت به زندگی عوض کنم.
من باید بیشتر کتاب بخونم.
اینجوری نمیشه!
وضعیت اونجوری که باید نیست.
بهتر از این هم می تونست باشه!

هر آغاز موفقی نیازمند ترجمه اهداف مبهم به رفتار مشخص است. برای آغاز کردن سناریوی کارهای لازم را باید بنویسیم.

Monday, March 28, 2011

What does nonjudgmental mean?

An attitude which is free of irrational or unjustifiable moralizing. 

"Nonjudgmental" does not mean all accepting, it means being willing to judge an activity or relationship on the basis of how well it works for the participants and not on some external standard of absolute rightness or wrongness. 

Sometimes it means getting bigger than your judgments, just for a minute, so you can take a good look at them.

Saturday, March 26, 2011

Monist Thinking

When we ask a question(or sometimes when we search or sometimes when we date or sometimes when we cook or sometimes when we travel or...), we often assume that there must be only one answer, and thus that if there's more than one answer then our task is not finished and our question not really answered. This is monist thinking.  

Thursday, March 24, 2011

آرزو بر جوانان عيب نيست


آرزو نداشتن چطور؟ هدف داشتن يا نداشتن چى؟ عيب هست يا نه؟ از عيب بودن يا نبودنش كه بگذريم كه اصولا عيب هم مثل هر چيز وابسته به فرهنگ در طول زمان تغيير مى كند و چيزى كه امروز عيب هست را مردم فردا نيك مى شمرند، يكى از تفاوتهاى مهم آرزو و هدف اينست كه هدف معمولا در ناحيه كشيدگى صاحبش قرار دارد ولى آرزو جاى مشخصى ندارد.  

هدف مشخص است و ملموس و مى دانى كه با كش آمدن كه همان سعى و تلاش در خارج شدن از ناحيه راحتى است، در زمان مقرر البته با كمى دير و زود به هدفت مى رسى. اگر هم نرسيدى سوخت وسوز را مى پذيرى و يك هدف ديگر بنا مى كنى و زندگى تو در مسير آغازگرى ادامه پيدا مى كند. هدف و آغازگرى هميشه با همند ولى آغازگرى را اگر از اين معادله حذف كنى هدف به آرزو تبديل مى شود.  

براى آرزو داشتن خيلى شناخت از ناحيه كشيدگى و راحتى و وحشت و اصولا خيلى شناخت لازم نيست. آرزو مى تواند در ناحيه وحشت خودت، ناحيه كشيدگى زن همسايه يا ناحيه راحتى بيل گيتس واقع شده باشد. همين قدر كه آغاز نمى كنى براى داشتن آرزو كفايت مى كند. البته نيازى به گفتن نيست كه ديدن فيلم راز و يا شركت در سمينار نيروهاى برتر و يا خواندن كتاب موفقيت آغاز كردن محسوب نمى شود. آرزو يعنى اينكه تنها به كمك قوه مباركه تخيل از ناحيه راحتى خودت خارج شوى و تا تحقق آن در واقعيت منتظر بمانى.  

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و اخيرا هم فيزيك كوانتوم در كارند تا تو به آرزوهايت برسى.

آرزو بر جوانان عيب نيست. 

Monday, March 21, 2011

کارنامه آغازگری من در سالی که گذشت

روزهای آخر سال و وقت اضافی که این تعطیلی های نه چندان کم به همراه می آورد بهانه خوبی است برای نوشتن کارنامه آغازگری سال گذشته که به نظر من حداقل دو حسن دارد: یکی اینکه می فهمی چه پروژه هایی را آغاز کردی و در این تعطیلی ها فرصت داری که موفقت ها و شکستهای آغازگریت را جشن بگیری. دوم اینکه می فهمی چه پروژه هایی را آغاز نکرده ای و باید در سال جدید آغاز کنی.

منتخب آغازگری من در سالی که گذشت:

سفر به لندن و نیویورک و چند شهر کوچک و بزرگ دیگر
دوست شدن با یک دوجین آدم جالب و دوست داشتنی
گذراندن موفق دوره مربیگری (Co-Active coaching)
آغاز موفق خدمات مربیگری در سیبه
آغاز موفق اولین کارگاه رهبری (Leadership) در سیبه
آغاز نه چندان موفق تمرینات پیلاتس
آغاز به نوشتن همین وبلاگ
آغاز به نوشتن یک کتاب، نوشتن یک فصل و بعد توقف
آغاز و پایان موفق قسمتی از یک پروژه معماری سازمانی منحصر بفرد
آغاز موفق سمینار ایده هایی برای کشف، جستجو و تغییر
آغاز ناموفق پروژه smart در سیبه
و آغاز پروژه آغازگری که هنوز معلوم نیست موفق است یا نه

امیدوارم سال جدید را با آغازگری بیشتری آغاز کنید.

سال نو مبارک


Saturday, March 19, 2011

یارو آدم نیست

بعضی از دانشمندان معتقدند که اصولا خارج از علم و دانش ماست که دنیای درونی افرادی که کر و یا کور به دنیا می آیند را به طور کامل درک کنیم. به همین ترتیب برای آنها هم غیر ممکن است که از دنیای درون ما که چشم و گوش داریم با خبر بشوند، دنیایی که غرق در نور و صداست. این مشکل به تفاوتهای ظاهری مثل داشتن گوش و چشم ختم نمی شود. وقتی کسی با ما در پیشینه و عقاید و احساسات و عکس العملهایش تضاد فاحشی دارد و به عبارت دیگر خودمان را نمی توانیم در وجود او ببینیم، دیگر حتی قبول این فرض که آن شخص هم در زمینه های مهمی مثل ما است دشوار می گردد و "بنی آدم اعضای یک پیکرند" شعری می شود نوشته بر سردری و خلاصه اینکه به راحتی نتیجه می گیریم که "یارو آدم نیست".


شکست ما در درک واقعیت درونی یک فرد دیگر، چیزی از واقعی بودن آن واقعیت و یا اهمیتش برای آن فرد کم نمی کند ولی این شکست و بدنبال آن سلب انسانیتش، معمولا زمینه را برای انواع خشونت ایجاد می کند. همان کاری که آدمها با خیلی موجودات دیگر که به ظاهر آدم نیستند می کنند.     

Thursday, March 17, 2011

آغازگری آغاز شد

از امروز پروژه آغازگری رسما آغاز شد. پروژه آغازگری که فعلا یک صفحه وب دارد و یک دفترچه و یک صفحه فیس بوک، هدفش چیزی نیست به جز بیشتر کردن آغازگری. البته با ایجاد خودآگاهی و خود باوری و کمی هم اشتراک ایده و حمایت آغازگران از همدیگر.

آغازگری این پرسش را مطرح می کند که "چه می شد اگر آدمهای بیشتری آغاز می کردند و چه می شد اگر بیشتر آغاز می کردند آدمهای بیشری؟"

برای آشنایی بیشتر می توانید دفترچه آغازگری را به رایگان دانلود و از آن استفاده کنید.

Wednesday, March 16, 2011

no, seriously?


Plenty of animals can run faster, dive deeper, fight better, see farther, detect fainter smells, and hear tonal subtleties in what sounds like silence to us.

What's special about being human? What's our species's outstanding feature?

no, seriously?

Monday, March 14, 2011

unwanted information

Freud defined denial as the refusal to recognize the existence or truth of unwelcome facts, and classified it among the defense mechanisms we unconsciously employ to protect ourselves from anxiety or distress.

At least 20 percent of seriously ill people who are told that they are near death actually forget the news within a few days, a form of denial so extreme that it involves not simply rejecting but entirely obliterating unwanted information.

Denial is not, after all, a response to the facts. It is a response to the feelings those facts evoke and sometimes, those feelings are simply too much to bear.

If you have stayed in your comfort zone for a very long time, it is likely that you are denying a thing or two.

What are you denying?

Saturday, March 12, 2011

Fundamental particles

When we architect, we commit ourselves to some kind of fundamental particles.
If we look at the history of building construction, we can see that, at each stage of its development, the nature of its fundamental particles placed a limit on what could be built. History shows that shifting to new and better particles has led to big improvements.

A long time ago when most buildings were made out of mud and straw, we could say the builders had a mud paradigm. Then builders discovered that once mud is baked in a kiln to produce a brick its strength increases substantially. Buildings with ten stories became feasible using this new, stronger, brick particle. 

But bricks have their limit. They cannot support the skyscrapers we see in most major city centers. These use a different, stronger, building block re-enforced steel and concrete. With this new ‘particle', buildings reaching up to the clouds can and have been built.

It is plain that the stronger the particle, the taller the building can be constructed. If someone had not worked at improving the fundamental particle, we would not be able to construct the tall structures we have today.

It's the same when you architect your life. If you recognize your own life's particles and make it as strong as possible, then you can build a life as big as it can be. 

Simple model: a few simple particles, a big life.
Go architect your life.


 

Thursday, March 10, 2011

Try to be better than yourself

"Don’t bother just to be better than your contemporaries or predecessors. Try to be better than yourself."     William Faulkner

What does it mean to be better than yourself? In one word: growth. And what is growing anyway? It's expanding your comfort zone or being comfortable with more things in life, it's living a bigger life, it's playing a bigger role in this world...

How can you be better than yourself?

Wednesday, March 9, 2011

you are what you eat

If lamb chops are fine, what makes lamb brains horrible?  [ FYI we love em here in Iran!]
A pig’s shoulder, haunch, and belly are damn fine eating, but the ears, snout, and feet are gross?
How is lobster so different from grasshopper?

Who distinguishes delectable from disgusting, and what’s their rationale? And what about all the exceptions?



These are some eye opening questions that Christopher Ryan  asks in his very interesting book "Sex at Dawn". You will find many more of such questions in this book, I highly recommend it to anyone who is willing to see the world from a different perspective and yes it's about human sexuality.


Monday, March 7, 2011

When was the last time you did something for the first time?

جمله فوق آغازگر جدیدترین کتاب ست گودین است با نام Poke The Box

نویسنده کتاب معتقد است که مشکل در توانایی درونی آدمها  در آغاز کردن چیزی نیست، وی مشکل را در این می داند که آدمها باور ندارند که آغاز کردن یک حرکت ممکن یا قابل قبول است. 

بسیاری از مردم فکر می کنند که نمی توانند چیزی را شروع کنند:
شروع یک پروژه، راه اندازی یک وبلاگ، آغاز یک سفر برای اکثریت نشدنی است!
در نتیجه کسی را پیدا نمی کنی که چهار خط بنویسد ولی اگر کسی پیدا شد و نوشت، بقیه ویرایشش می کنند، نقدش  می کنند و ایرادش را می گیرند. میلیونها عکس العمل و نظر که روزانه بر روی فیس بوک و تویتر ارسال می شود شاهدی بر این مدعاست.
آقای گودین هفت فرمان زیر را در کتابش معرفی می کند:

فرمان اول: آگاهی. آگاهی از بازار، از فرصتها و از خودت.

فرمان دوم: قابلیت درک محیط اطراف.

فرمان سوم: داشتن ارتباط با دیگران برای ایجاد اعتماد.

فرمان چهارم: یکنواخت بودن تا سیستم بداند که چه انتظاری می تواند از تو داشته باشد.

فرمان پنجم: داشتن چیزی برای فروش با ساختن یک محصول.

فرمان ششم: مولد باش تا قیمت محصولت مناسب باشد.

فرمان هفتم: داشتن دل و جرئت برای شروع!


و معتقد است فرمان هفتم تفاوت بارز بین آدمها و شرکتهای موفق با دیگران است. این فرمان بوی خطر می دهد! مثل رفتن به یک جای جدید. مثل آشنایی با یک غریبه. مثل باز کردن یک در بدون اجازه. مثل ... مثل همین کاری که الان داری بهش فکر می کنی!

Read the book, Poke The Box!
Start Now.

Friday, March 4, 2011

outsourcing error


I was wrong but it's your fault. I followed a leader who turned out to be dishonest or deluded. I trusted you but you were unreliable. I screwed up but the blame is on you.

I outsource my errors to someone else for processing!




Wednesday, March 2, 2011

Self-discipline

Self-discipline is simply the ability to put off what you want in the moment for what you want in the long run.

A lack of self-discipline is the reason that:

You haven't made any progress on getting n more clients.
You haven't finished that book you started a year ago.
You are as fat as you were 6 months ago.
You haven't found that new job you want so bad.
You haven't saved any money for that exotic trip.
You are as single as you were two years ago.
You haven't read a book in 2 years.


and

You have watched a lot of TV.
You have mindlessly surfed the Internet for hundreds of hours.
You have eaten a lot of junk food.

But, how do you discipline yourself? You just do. You decide you want something bad enough to do whatever it takes to get it.
There are no easy short cuts or formulas. No training, no seminar, no book, no pill.