Tuesday, November 30, 2010

مشکلات و محدودیتها

نیروی جاذبه زمین یک محدودیت است. اگر می خواهید هواپیما درست کنید باید بر این محدودیت غلبه کنید.

محدودیت همیشه با ما هست. باید با آن ساخت. ولی مشکل را باید حل کرد.

برای مدتها مدیران ترافیک شهر تهران به "نسل خودرو شیفته" این شهر به چشم محدودیت نگاه کرده اند. محدودیتی که باید با آن ساخت و یا برای آن بزرگراه ساخت ولی امروز تهران نگاه دیگری را شاهد بود: اجرای قانون زوج و فرد در کل شهر.

 مدیران شهر تهران بالاخره فهمیده اند که این یک مشکل بوده است و نه یک محدودیت! و من هم مثل خیلی های دیگر امروز مسیر یک ساعته را یک ربعه سفر کردم.

هنر تمایز این دو است.

با الهام از نوشته ای در این زمینه از ست گودین، نویسنده مورد علاقه من

Sunday, November 28, 2010

اجتناب از اطلاعات یا گشادی اطلاعاتی

سؤال: چرا از اطلاعات اجتناب می کنیم؟

جواب: به دلایل مختلف
مثلا؟ چون این جوری راحت تریم.

قبل از اینکه به این عادت اطلاعاتی بپردازیم این مقدمه ظاهرا نامربوط را بخوانید:

ما آدمها ( و احتمالا سایر حیوانات) معمولا از نظر روانی در سه ناحیه زندگی می کنیم. ناحیه اول جایی است که به آن عادت داریم، برایمان آشناست و در آن احساس راحتی می کنیم. این ناحیه را ناحیه راحتی یا comfort zone می نامند. بیشتر کارهایی ( یا انتخابهایی) که روزانه، هفتگی، ماهانه، سالانه و یا با هر تناوب دیگری تکرار می کنیم در این ناحیه قرار می گیرند.

ناحیه دوم ناحیه کشیدگی یا stretch zone می باشد. در این ناحیه کارهایی را انجام می دهیم که از نظر نوع شبیه کارهایی هستند که در ناحیه قبلی انجام می دهیم ولی از نظر اندازه و یا تناوب تفاوت محسوسی دارند. مثلا اگر روزانه یک ساعت پیاده روی را به راحتی انجام می دهیم، روزی دو ساعت پیاده روی در ناحیه کشیدگی قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر باید کمی به خودمان فشار بیاوریم که آنرا انجام دهیم ولی در توان ما هست. 

اینجا جایی است که با یک موقعیت جدید مواجه می شویم و یا بطور کلی کاری را برای بار اول انجام می دهیم. اصولا فرقی نمی کند. وقتی سؤالی را برای اولین بار ازخود بپرسیم، به شهری برای اولین بار سفر کنیم، با کسی برای اولین بار حرف بزنیم یا برای اولین بار یک دوربین دیجیتال بخریم(یا بخواهیم بخریم)


ناحیه سوم وحشت  یا panic zone نام دارد. کارهایی در این ناحیه قرار دارند که اصولا یا از نظر نوع و یا از نظر اندازه ربطی به کارهایی که به راحتی انجام می دهیم ندارند. مثلا اگر سنگین ترین ورزشی که شما به راحتی انجام می دهید یک ربع پیاده روی در هفته است، فتح قله دماوند برای شما در این ناحیه قرار خواهد داشت.

این سه ناحیه را در شکل زیر می بینید.

یکی از ویژگیهای ناحیه راحتی اینست که در این ناحیه نیاز اطلاعاتی ما به حداقل می رسد. به همین دلیل بیشتر کارها را در این ناحیه بدون فکر و بطور خودکار می توانیم انجام دهیم. به  عبارت دیگر برای انجام دادن کارهای ناحیه راحتی نیاز به کسب اطلاعات بیشتر نداریم.

سؤال دوم: چرا از ناحیه راحتی خارج می شویم.
جواب: به دلایل مختلف
مثلا؟ چون اطلاعات ما را پیدا می کند. بله همیشه ما به سراغ اطلاعات نمی رویم بعضی وقتها هم اطلاعات به سراغ ما می آید. مثلا درد خفیف دندان، باد کم لاستیک ماشین، عکس یک ساحل زیبا، بی میلی رفتن به سر کار صبح شنبه و یا غیر قابل تحمل شدن قیافه ای عبوس در شب جمعه.

و خیلی وقتها از این بعضی وقتها که اطلاعات ما را پیدا می کند، ما آنرا نادیده می گیریم. چون اطلاعات جدید قصد دارد ما را از ناحیه راحتی به ناحیه کشیدگی و شاید هم وحشت ببرد. جایی که باید کاری بکنیم، تصمیمی بگیریم، تغییری ایجاد کنیم و ...

من این اجتناب از اطلاعات را گشادی اطلاعاتی می نامم، گشادی که در عصر اطلاعات مکمل خوبی برای انواع سنتی گشادی نظیر گشادی فیزیکی محسوب می شود. گشادی سنتی برای من شهرنشین 2010 و به همت وسایل برقی ( و نفتی و گازی و بنزینی و گازوئیلی و اتمی و خورشیدی و آبی و ...) تهدیدی به مراتب کوچکتر از آنچه که برای اجدادم بوده شده است. در عوض گشادی اطلاعاتی روز بروز تهدیدی بزرگتر و جدی تر می شود.

لاستیکی که در بزرگراه پنچر می شود، دندانی که می پوسد، مسافرتی که هیچگاه نمی رویم، شغل مزخرفی که جوانی را تباه می کند و زندگی ای که در راحتی و به راحتی به آخر می شود!

اجتناب از اطلاعات یا گشادی اطلاعاتی یکی از الگوهای رفتاری ما در جستجو است. درباره الگوهای دیگر هم خواهم نوشت.

Wednesday, November 24, 2010

آناتومی جستجو

همانطور که برای رانندگی کردن دانستن مکانیکی لازم نیست برای جستجو کردن ( به خصوص بر روی اینترنت) هم آشنایی با جزئیات عناصر تشکیل دهنده جسجو لزومی ندارد ولی همانطور که کسی که اجزای اتومبیل را می شناسد احتمالا راننده بهتری است و بهتر می تواند از قابلیتهای وسیله نقلیه اش استفاده کند، کسی هم که با آناتومی جستجو آشناست قاعدتا باید جستجوگر موفقتری باشد.

در آناتومی ما برای درک بهتر کل را به جزء تجزیه می کنیم. اجزای داخلی یا تشکیل دهنده یک موجود را شناسایی می کنیم و روابط بین آنها را برقرار می کنیم. پنج عنصر اصلی برای جستجو می توان در نظر گرفت: کاربران، واسط کاربر، موتور جستجو، محتوا و تولید کنندگان. این عناصر و روابط آنها را به هم در شکل زیر می توانید ببینید:

من در نوشته هایم بیشتر به عنصر اول یا همان کاربران می پردازم که خود شما اگر به عنوان یک جستجوگر این مطالب را می خوانید یکی از آنها به شمار می آیید. اینکه کاربران چه کسانی هستند و با چه هدف، انگیزه و نهایتها الگوی رفتاری به جستجو می پردازند به نظر من اهمیت بسیاری در این آناتومی دارد.

نکته مقابل کاربران در شکل فوق تولید کنندگان محتوا هستند که البته خیلی وقتها به سادگی هم نمی توان مرز مشخصی بین این دو ترسیم نمود. دیگر نکته جالبی که در این شکل دیده می شود بکارگیری واژه محتوا (content) به جای اطلاعات است. درست است که ما به عنوان یک جستجوگر به دنبال اطلاعات هستیم ولی اطلاعاتی را می توانیم بیابیم که قبلا توسط تولیدکنندگان به محتوا تبدیل شده باشند.

محتوا چیست؟ محتوا در حقیقت اطلاعاتی است که شخصی ( یا اشخاصی یا سیستمی) با افزودن داده، آن را برای دیگران قابل استفاده کرده باشد. درست است که ما در نهایت به عنوان مصرف کننده از اطلاعات استفاده می کنیم ولی اصولا اطلاعات تا به محتوا تبدیل نشود معمولا قابل یافتن و استفاده نخواهد بود. به عبارت دیگر خیلی وقتها دلیل اینکه نمی توانیم اطلاعاتی را پیدا کنیم اینست که آن اطلاعات با وجودی که می دانیم وجود دارد، هنوز به محتوا تبدیل نشده است.

حدس زدن باقی عناصر کار سختی نیست. موتور جستجو محتوا را ذخیره و مدیریت می کند (معمولا موتور جستجو نقش تولید کننده محتوا را هم بازی می کند) و واسط کاربر هم دریچه دسترسی به قابلیتهای موتور جستجوست. درباره همه این عناصر با تفصیل بیشتر خواهم نوشت.

How can a part know the whole?
                                                       Pascal

Monday, November 22, 2010

averted vision

در ستاره شناسی تکنیک نگاه متفارق (Averted Vision) هنر دیدن اجسام محو است در دوردست با نگاه کردن به دور و برشان. روش کار این تکنیک گرفتن مسئولیت دیدن است از سلولهای مخروطی چشم که وظیفه حس کردن رنگها و جزئیات ظریف را دارند و سپردن آن به سلولهای میله ای، سلولهایی که حرکات اشیاء را تشخیص می دهند و به ما کمک می کنند که در تاریکی ببینیم و یا  شطرنج بازی کنیم. جالب اینجاست که این شکل از نگاه جانبی می تواند با تمرین تا 3-4 برابر تقویت شود.

بعضی وقتها برای دیدن چیزی، ما باید به اطرافش نگاه کنیم نه خود آن!

در فرایند جستجو هم بسیاری اوقات ما با مرکزیت قرار دادن چیزی که فکر می کنیم به دنبالش هستیم و خیره شدن به آن موفق نمی شویم چیزی را که واقعا می خواهیم بیابیم.
 

Sunday, November 21, 2010

کنجکاوی چیست؟

کتابخانه ملی پزشکی آمریکا کنجکاوی را اینگونه تعریف می کند:
"تمایل به جستجو یا کاوش در یک محیط نو."

با این تعریف کنجکاوی عامل اصلی مواجهه با یک محیط جدید، محرکهای نو و اطلاعات تازه است. مواجهه ای که برای هزاران سال راهبردی حیاتی برای یافتن منابع غذا، جفت، محل سکونت (لانه، غار و ...) و همچنین فرار از دست شکارچیان احتمالی برای همه حیوانات (از جمله انسان) بوده است.  اگرچه کنجکاوی زیاد آنهم در محیطهای خطرناک به مرگ و در نهایت کاهش جمعیت حیوان مورد نظر منجر می شود ولی کنجکاوی کم هم می تواند به معنی واگذار کردن منابع به رقبا باشد، رقبایی که کنجکاوی بیشتری داشته اند!

الگوهای رفتاری که ما در جستجوی اکتشافی داریم خیلی وقتها شبیه به الگوهای رفتاری در کنجکاوی می باشند. یکی از این الگوها که توسط بیتز در سال 2004 پیشنهاد شده چهار مرحله اصلی در یک جستجوی اکتشافی در نظر می گیرد:
  1. نظر انداختن به صحنه
  2. هدف قرار دادن عنصری در صحنه به صورت بصری و/یا فیزیکی
  3. بررسی عنصر (عناصر) مورد نظر
  4. بدست آوردن یا رها کردن عناصر بررسی شده ( به صورت فیزیکی یا مفهومی)
زماینکه به دنبال ارضا کردن کنجکاوی خود جستجو می کنیم این چرخه به طور نامحدود تکرار می شود.

Thursday, November 18, 2010

سواد اطلاعاتی چیست؟

در دنیای امروز دیگر تنها توانایی خواندن و نوشتن کافی نیست، آشنایی با کامپیوتر و زبان انگلیسی هم همینطور. در دنیای اطلاعات کسی باسواد محسوب می شود که سواد اطلاعاتی داشته باشد.

سواد اطلاعاتی (information literacy) مجموعه ای از قابلیتها است که به فرد این امکان را می دهد که بتواند تشخیص دهد چه زمانی به اطلاعات نیاز دارد، بتواند اطلاعات مورد نیازش را بیابد، آنها را ارزیابی کند و نهایتا از آنها استفاده مؤثر نماید.

در فرایند سنتی سوادآموزی بیشتر وقتها فرد/افراد دیگری تشخیص داده اند که ما به چه اطلاعاتی نیاز داریم، آنها را برای ما پیدا کرده اند و حتی برای ما تحلیل کرده اند و ما فقط کافی است از آنها استفاده کنیم ( بیشتر وقتها یعنی حفظ کنیم).

برای ارزیابی و استفاده مؤثر از اطلاعات یافته شده یک فرد نیاز به توانایی تفکر و تحلیل منتقدانه مفاهیمی چون سود، هزینه، محدودیتها، مسائل، پتانسیلها و نقاط قوت و ضعف منابع مختلف دارد. برای یافتن اطلاعات مورد نیاز فرد باید بتواند منابع مختلف را مکانیابی کند و روشهای دسترسی به آنها را یاد بگیرد. که در این زمینه آخر تحت عنوان جستجوی اکتشافی در این وبلاگ به تفصیل خواهم نوشت. ولی از همه مهمتر و نقطه شروع فرایند اینست که فرد بتواند تشخیص بدهد نیاز اطلاعاتی دارد یا به عبارت دیگر میزان اطلاعاتی که دارد برای رسیدن به هدفش کافی نیست.

آنکس که نداند که نداند...

شما چقدر خود را در این زمینه باسواد می دانید؟ یا به عبارت دیگر چقدر به موقع تشخیص می دهید که نیاز اطلاعاتی دارید؟ چطور اطلاعات مورد نیازتان را پیدا می کنید؟ آیا آنها را با تفکر انتقادی تحلیل می کنید؟ آیا از اطلاعاتی که یافته اید به نحوی کارآمد استفاده می کنید؟

دانش آموزان/دانشجویان چقدر از سیستم آموزشی ما با سواد اطلاعاتی بیرون می آیند؟ اصولا این سواد را کجا باید فرا گرفت؟ آیا به یک نهضت سوادآموزی اطلاعاتی نیاز داریم؟

جستجو به زبان تصویر

جستجوی یافتنی یا Lookup
جستجوی اکتشافی یا Exploratory Search
راهنما

Tuesday, November 16, 2010

آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

اصولا بسته به این که چه نوع نیاز اطلاعاتی  داشته باشیم ما دو نوع جستجو انجام می دهیم:
  1. جستجوی یافتنی یا lookup
  2. جستجوی اکتشافی یا exploratory search
جستجوی نوع اول را زمانی انجام می دهیم که دقیقا می دانیم دنبال چه جیزی هستیم و فقط مشکل ما پیدا کردن اطلاعاتی است که یک کسی یک جایی ذخیره کرده است. خوشبختانه گوگل و دیگر موتورهای جستجو این کار را خیلی ساده کرده اند. دمای هوا در اصفهان، ساعت در نیویورک، وزن چاقترین زن جهان، رزومه دختر شایسته سال 2004 و تعداد کل مورچه های دنیا می توانند مثالهایی از این دست باشند.

مشکل از آنجا پیدا می شود که شما به درستی یا اصلا نمی دانید به دنبال چی هستید یا اینکه آنچه یافت می نشود آرزوی شماست. جستجوی اکتشافی به اینگونه مسائل می پردازد.

جستجوی اکتشافی چیست؟
اصولا نمی توان برای جستجوی اکتشافی یک تعریف واضح و مشخص ارائه داد. همه جستجوها تا حدودی می توانند اکتشافی باشند و اینکه مرز مشخصی میان این دو نوع از جستجو ترسیم کنید شاید کار درستی نباشد. ولی چیزی که مشخص است اینست که نیاز اطلاعاتی در جستجوی اکتشافی پیچیدگی بیشتری دارد و جستجو کننده چیز زیادی درباره ساختار و ادبیات حوزه مورد جستجو نمی داند ولی می خواهد در آن حوزه یاد بگیرد.

یک مثال
فرض کنید می خواهید برای یک تعطیلات یک هفته ای به پاریس بروید و برای اولین بار با فرهنگ و زندگی مردم آنجا از نزدیک آشنا شوید. نیاز اطلاعاتی شما در ابتدا انتخابهایی است که برای سفرتان دارید برای مثال تورهای موجود، اگر با تور نروید انتخابهای موجود در پرواز به پاریس، محل اقامت، کارهایی که در این یک هفته می توانید انجام دهید، جاهایی که می توانید ببینید، آیا این جاها خارج از پاریس یا خارج از فرانسه در یک کشور اروپایی دیگر می توانند باشند یا نه، نیاز به یادگیری زبان فرانسه و دهها سؤال ریز و درشت دیگر که خود سؤال هم به درستی ممکن است برای شما روشن نباشد چه رسد به جواب آن.

فرض کنید وقتی در جستجوی هتل هستید به این نتیجه می رسید که بودجه شما برای اقامت در هتلهای سه ستاره کافیست و بعد چند هتل سه ستاره پیدا می کنید و بعد بر روی وب سایت یکی از این هتلها متوجه می شوید که این هتل شعبه ای هم در اسپانیا دارد که در همان زمان مورد نظر شما پیشنهاد خوبی با نصف قیمت دارد و شما تصمیم می گیرید اطلاعاتی راجع به بارسلونا جمع آوری کنید و حال علاقه شما برای رفتن به بارسلونا بیشتر شده و تصمیم گرفته اید که سر خر را کج کنید و ... (نهایتا ممکن است از یک جای دیگر دنیا سر در آورید، به الموت بروید یا کلا از سفر کردن در آن زمان منصرف شوید.)


 همانطوری که در مثال فوق مشاهده می کنید جستجوی اکتشافی ویژگیهایی دارد که آنرا از یک جستجوی یافتنی متمایز می کند:

  1. جستجوی اکتشافی بسته به ماهیت جستجو می تواند برای روزها، هفته ها، ماهها و حتی بیشتر ادامه پیدا کند.
  2. نیاز اطلاعاتی که جستجوی اکتشافی را بر می انگیزد اصولا چند بعدی و بی انتها (open ended) است.
  3. هدف این نوع جستجو از یافتن اطلاعات فراتر می رود و به یادگیری، درک و تغییر می رسد.
We shall not cease from exploration. And the end of all our exploring will be to arrive
where we started and know the place for the first time.
T.S. Eliot

Monday, November 15, 2010

حیوان اطلاعات خوار

"همه آدمها به طور طبیعی به دنبال دانش هستند." ارسطو

ولع آدمیزاد برای جمع آوری و استفاده از اطلاعات در جهت تطابق با مسائل زندگی روزمره اش، هسته ای مرکزی از روانشناسی او را تشکیل می  دهد. جورج میلر روانشناس آمریکایی انسان را موجودی اطلاعات خوار (informavore) می نامد یعنی گونه ای که برای تطابق با جهان هستی به جمع آوری و ذخیره اطلاعات می پردازد.

در سال 2009 مقدار اطلاعات دیجیتال تولید و منتشر شده توسط بشر 800 میلیارد گیگا بایت بود که این عدد در سال 2010 1200 میلیارد گیگا بایت (اکسا بایت) پیش بینی می شود. یعنی مثلا چیزی حدود 4 میلیارد هارد دیسک پر با ظرفیت 320 گیگا بایت و بعد اهل فن پیش بینی کرده اند که این عدد تا سال 2020 چهل و چهار برابر خواهد شد.

ممکن است بپرسید خوب که چی؟! این مثل این می ماند ( این مثال خیلی دقیق نیست ولی بهتر از این پیدا نکردم) که به شما 500 میلیارد دلار و یک هفته وقت برای خرج کردنش بدهند! حجم و تنوع اطلاعاتی که تکنولوژی امروزه در اختیار ما قرار می دهد و قدرت و اختیاری که به همراه آن می تواند بیاید، نسبت به زمانی کمی (عمرمان) که برای استفاده از آن داریم خارج از تصور من است. صد البته که خیلی از آدمها هنوز informavore نشده اند ولی اگر شما این وبلاگ را می خوانید و احتمال می دهید که  ژن شما ممکن است در این مسیر تکامل یافته باشد، به خواندن ادامه بدهید.

نکته در اینجاست که اگر نظریه جورج میلر درست باشد و ما از نظر ژنتیکی طوری تکامل پیدا کرده باشیم که یافتن، ذخیره و انتقال اطلاعات بخشی از وجود ما شده باشد با این حجم اطلاعاتی که تولید می شود چه باید بکنیم؟

ما  اطلاعات مصرف کنیم و اطلاعات هم توجه ما را! بله اطلاعات توجه دریافت کننده اش را مصرف می کند. از اینرو ثروت اطلاعات فقر توجه می آفریند! و همینطور نیازی برای اختصاص دادن کارآمد این توجه محدود به آن اقیانوس نامحدود اطلاعات.

در دنیای امروز سؤال مهم یافتن اطلاعاتی که به دنبالش هستیم نیست(چون اگر اطلاعاتی  موجود باشد احتمالا می توان آنرا یافت) بلکه سؤال اساسی حداکثر کردن بازگشت سرمایه در جستجوی اطلاعات است. بازگشت سرمایه در اینجا یعنی ارزش مورد انتظار از دانش بدست آمده تقسیم بر هزینه انجام شده برای کسب آن.

در این وبلاگ من ممکن است واژه هایی را زیاد استفاده کنم که فکر می کنم تعریف دقیق آنها به خواننده برای فهم منظورم کمک خواهد کرد:
  • اطلاعات: هر تفاوتی که در درون خود یا در محیط برداشت می کنید می تواند اطلاعات باشد. یا به عبارت دیگر هر وجهی از واقعیت که به آن توجه می کنید.
  • نیاز اطلاعاتی: یعنی تشخیص اینکه دانش شما برای رسیدن به هدفی که دارید ناکافی است.
  • جستجوی اطلاعات: تلاشی آگاهانه برای بدست آوردن اطلاعات در پاسخ به یک نیاز اطلاعاتی.
  • رفتار اطلاعاتی: شامل جستجوی اطلاعات و سایر رفتارهای غیر ارادی، انفعالی یا قصدی که در حول و حوش آن انجام می دهیم مانند برخورد با اطلاعات یا اجتناب از اطلاعات.
در نوشته های بعد درباره جستجوی اطلاعات و انواع آن خواهم نوشت.



Sunday, November 14, 2010

شروع داستان

علم بهتر است یا ثروت؟
تا جایی که حافظه من یاری می کند این شاید یکی از معدود سؤالهای باز و غیر گزینه ای بود که پتانسیل این را داشت تا فکر آدم را به جستجو و کشف برانگیزد. اگرچه در سیستم آموزشی که من در آن تحصیل کردم این سؤال موضوع انشایی بود در دوران ابتدایی و برای رفع تکلیف این انشا هم بعضی ها در توجیه گزینه اول می نوشتند و عده ای هم در اثبات گزینه دوم.

اصولا بیشتر چیزهایی که یاد می گرفتیم واقعیتهایی بودند که جواب مشخص و قاطعی داشتند مثلا آب در چه دمایی جوش می آید؟ یا صفویه در چه تاریخی حکومت می کردند؟ یا مجموع زوایای مثلث چقدر است؟ و از این دست...

این روند با نزدیک شدن کنکور در سالهای آخر دوره متوسطه به نقطه اوج خودش رسید. حالا دیگر سیستم آموزشی تا جایی که ممکن بود از مغز هر بچه گوگلی ساخته بود که اگر به آن یک سؤال چهار گزینه ای فرو می کردی حتما یک جواب بیرون می آمد.

این شیوه آموزش بعد از کنکور هم با سؤالهای چند گزینه ای ادامه می یابد. همان ابتدا با دفترچه انتخاب رشته. باز هم چند گزینه منتها این بار تعداد گزینه ها بیشتر شده است.
خلاصه اینکه وقتی کسی از این سیستم آموزشی فارغ می شود به راستی بر این باور است که هر سؤالی جواب درستی دارد! و فقط باید گزینه صحیح را انتخاب کرد.
این روش که در سیستم آموزشی با گرفتن نمره قبولی و اخذ مدارک عالیه مورد تشویق قرار می گیرد با پایان تحصیل و شروع زندگی! کمی به چالش کشیده می شود. انگار که یک آدم را از بسته بندی (سیستم آموزشی) بیرون بیاوری و بهش بگی خوب حالا می توانی زندگی کنی! و او بلافاصله بپرسد خوب گزینه های من چیست؟

دیگر سیستمی نیست که برای زندگی منحصر بفرد هر آدمی چند گزینه و نهایتا گزینه درست را ارائه کند و درست اینجاست که این آدم که هیچ گاه یاد نگرفته فراتر از گزینه ها به جستجو و اکتشاف بپردازد، همدم تلویزیون(یا رسانه های مشابه) می شود. اینبار چند گزینه برای مصرف زمان و هر گزینه در قالب یک کانال. اگرچه یکی از دیگری کمتر باب میل ولی حسنش اینست که یکی را می توانی انتخاب کنی درست مثل سؤالهای تستی.


Wednesday, November 10, 2010

اول دفتر

جورج اورول انگیزه آدمها را از نوشتن چهار چیز می داند: اول ego یا میل به شهرت و با هوش به نظر رسیدن و این جور چیزها. دوم حس زیبایی شناسی یعنی اینکه آدم به یک زیبایی ای می رسد که حس می کند باید آنرا حتما با دیگران در میان بگذارد. سوم انگیزه تاریخی یعنی ثبت وقایع برای آیندگان و دسته آخر که انگیزه های سیاسی است و سیاست به عام ترین معنی آن. یعنی نویسنده می خواهد جهان را به سمت و سوی خاصی هل بدهد و یا نطرات مردم را نسبت به چیزی عوض کند.  با این فرض جورج اورول هیچ کتابی را بدون جهت گیری سیاسی نمی داند. 
از دسته سوم که بگذریم از هر سه دسته دیگر به اندازه کافی در من بوده است که اقدام به انتشار این وبلاگ کنم. در این وبلاگ درباره جستجو و اکتشاف به معنای عام آن می نویسم اگرچه یدک کشیدن عنوان مهندس کامپیوتر برای یکی دو دهه و کار کردن و تدریس و سمینار دادن در حوزه فناوری اطلاعات و اخیرا هم به شکل خاص معماری اطلاعات (information architecture) در نوشته هایم بی تاثیر نخواهد بود.
اگر در نوشتن این وبلاگ موفق باشم محتوای آن باید تا حدود زیادی رنگ و بوی تغییر داشته باشد، تغییری که زندگی ما را پر می کند و ما را از آنجا که هستیم به آنجاییکه می خواهیم باشیم ( نه آنجاییکه باید باشیم!) می برد. و اصولا تغییر در این روز و ماه و سالی که  در آن زندگی می کنیم هم خیلی آسان شده و هم خیلی سخت. خیلی آسان چون حالا دیگر آدم معمولی مثل من هم دسترسی دارد به دنیایی از اطلاعات و دانش و تجربه به دست آمده و ذخیره شده و به اشتراک گذاشته شده از سوی میلیونها نفر در سراسر دنیا. خیلی سخت از این نظر که حالا منابع تاثیر گذار بر روی افکار و عقاید و تصمیمات و نهایتا تغییراتی که می کنیم ( نه تغییراتی که واقعا می خواهیم بکنیم) خیلی بیشتر شده است.
بروس استرلینگ نویسنده آمریکایی گفته:
“آینده فقط نا نوشته نیست، جستجو نشده هم هست.”
The future is not just unwriten-it’s unsearched