Sunday, January 30, 2011

The IKEA effect

Every time we create something whether it's a child or piece of IKEA furniture there is a high chance that we overvalue it. We fall in love with it and become attached to it.

The effort that we put into something does not just change the object. It changes us and the way we evaluate that object. Interestingly greater labor leads to greater love. Has anyone asked you to look at her children's photos as they are the cutest things on earth? And then you were dying for that boring slideshow to finish.

Our overvaluation of the things we make runs so deep that we assume that others share our biased perspective but most of the time they don't. They just don't.

We spend hours to assemble a piece of IKEA furniture and take pride in it as our own creation and art but most of our friends may look at it just as a cheap IKEA furniture.

Paying more for less
The joy of work
The not-invented-here bias
The case for revenge
Why we get used to things
The long term effects of short term emotions
and The IKEA effect are some irrational behaviors we have and Dan Ariely has written a very insightful book about them which is called "The upside of irrationality", I highly recommend  it.

Thursday, January 27, 2011

being wrong is our choice alone

No power on earth except our minds can absolutely and consistently convice us that we are wrong.

How many times your friends and family have tried to give you some cues about your error?
How many times the information about your being wrong has found you and you have ignored it?

Although we receive cues from others or our environment, the final decision about our errors is our choice alone.

Sunday, January 23, 2011

Zealot

The word “zealot” comes from a Greek root meaning to be jealous of the truth—to guard it as your own.

Zealots believe that they and they alone are in possession of the truth. They completely reject the possibility of error.

Saturday, January 22, 2011

ميوه فروشى ممد آقا

اگر كلمه تهران را بر روى گوگل هات پات جستجو كنيد يكى از جاهايى كه در صفحه اول ظاهر مى شود ميوه فروشى ممد آقاست. مغازه اى در جنوب شرقى ترين نقطه شهر. 

 مدرسه راهنمايى صبح صادق، ايستگاه اتوبوس، فروشگاه هاكوپيان ميرداماد، فلكه اول صادقيه، پارك كرمان و بانك سپه قلهك نمونه كوچكى از صدها جايى است كه شما مى توانيد با استفاده از سرويس گوگل هات پات براى خود و يا دوستانتان برچسب بزنيد. البته برخلاف سايتهايى مثل flickr و يا last.fm با كلمات نمى توانيد برچسب بزنيد و به درجه بندى يا rating و البته نظر دادن محدود هستيد. 

هر جايى را كه شما امروز برچسب مى زنيد فردا خودتان يا دوستانتان كشف و دوباره كشف مى كنند.

Thursday, January 20, 2011

بوق

ما به دلايل مختلف بوق مى زنيم

احساس خطر
ابراز شادى
براى خداحافظى
اعلام مخالفت
اعلام هشدار
نشان دادن اشتباه مخاطب بوق
جلب توجه
دختر بازى
فحش دادن

Wednesday, January 19, 2011

The file-drawer problem

If a set of experiments produces the result contrary to what a team of scientists needs to find they simply file it away and we will never hear about it.


Historians of science call this bias the file-drawer problem.

Wrong: Why experts keep failing us--and how to know when not to trust them *Scientists, finance wizards, doctors, relationship gurus, celebrity CEOs, ... consultants, health officials and more

This is another book about error, bias and ignorance.

Monday, January 17, 2011

Paradigm shift

Our current paradigm imposes one view on the world. The shift to a new paradigm leads to a radically different way of seeing exactly the same world.

We can only see the world through one paradigm at a time. A paradigm shift is normally one way—from the old to the new. This is because when we see the new paradigm's world view, we recognise the faults of the old one. The new paradigm then appears obviously better: we are not tempted to shift back.

Sunday, January 16, 2011

Describe before building it

A building
A car
A city
An airplane
Your bedroom
The ipad
A persian rug
A song


Everything that you sense and use in any way is because somebody has put time, energy and creativity to fully describe it before building it.

Our moments and our lives are no exception.

We need to describe something before building it.

This art is called architecture.

Saturday, January 15, 2011

What is groupthink?

The psychologist Irving Janis defined groupthink as, “a mode of thinking that people engage in when they are deeply involved in a cohesive in-group, when the members' strivings for unanimity override their motivation to realistically appraise alternative courses of action.”

Wednesday, January 12, 2011

جستجو در ابر

در جستجوى يافتنى يا lookup search ما فقط چيزهايى را مى توانيم پيدا كنيم كه برچسب ذهنى ما از آن چيز با برچسبى كه توليد كننده آن چيز (محتوا) به آن زده است يكى باشد. با جستجوى يافتنى ما فقط در ابر برچسبهاى خود جستجو مى كنيم. ابر برچسبهاى ما خيلى بزرگ نيست.  

Tuesday, January 11, 2011

In confirmation bias

“I had, during many years, followed a golden rule, namely, that whenever a published fact, a new observation or thought came across me, which was opposed to my general results, to make a memorandum of it without fail and at once; for I had found by experience that such facts and thoughts were far more apt to escape from the memory than favorable ones.”

Charles Darwin.

Sunday, January 9, 2011

کسری مخالفت در یک جامعه

از یک جمع دوستانه پنج شش نفره گرفته تا جامعه ای که در آن زندگی می کنیم اصولا هر جامعه ای پدیده ای درون خود دارد که خانم کاترین شولز نویسنده کتاب اشتباه کردن آنرا کسری مخالفت یا disagreement deficit می نامد. کاترین شولز چهار ستون برای این پدیده متصور است:

اول اینکه جامعه بیش از حد از ایده های ما حمایت می کند.
دوم اینکه جامعه همچون سپری در برابر مخالفتهایی که از خارج می شود، از ما دفاع می کند.
سوم جامعه ما را تشویق می کند تا هر مخالفتی را هم که شانس رسیدن به درون جامعه پیدا کند، نادیده بگیریم.
و آخر هم اینکه هر مخالفتی که از درون بوجود بیاید را از بین می برد.
برای درک بهتر این پدیده جمع دوستان خود و روابط حاکم بر آن را تجسم کنید؟ آیا کسی که با ایده های شما مخالف است را به جمع خود راه می دهید؟ آیا اگر یکی از دوستان قدیمی شروع به کوک کردن ساز مخالف کند از جمعتان کنارش نمی گذارید؟ آیا پذیرای ایده های مخالف در جمع دوستانه خود هستید؟
اشتباه ادامه دارد....


Saturday, January 8, 2011

“It is not the case that I am caught in a web of beliefs, …Rather, I am caught in a network of witnesses.”

The philosopher Avishai Margalit 

 ما از منابع مختلف اطلاعات به دست می آوریم و بعد بین این منابع و اطلاعاتی که از آنها بدست می آید تبعیض فراوان قائل می شویم و نهایتا بعضی از آنها را به عنوان عقیده خودمان می پذیریم. جالبتر اینکه عقیده ای که در ابتدایی ترین شکلش در قالب اطلاعات از منبعی به ما رسیده، قبل از آنکه برای خود آن منبع عقیده بوده باشد، اطلاعاتی بوده است که از منبع دیگری به آن رسیده است و خیلی وقتها کسی نمی داند که سرچشمه تولید کننده این اطلاعات کجا بوده است.  بقیه منابع در این شجره نامه صرفا شاهدهایی بوده اند که در معرض انتقال این عقیده (اطلاعات) خاص قرار گرفته اند.

آقای مارگالیت معتقد است که ما در شبکه ای از شهود گرفتار هستیم نه در تاری از عقاید.

Friday, January 7, 2011

سوء تفاهم

درباره یک موضوع در جمعی پنج دقیقه صحبت کنید و یا چند خط بنویسید و از چند نفر بخواهید که آنرا بخوانندو بعد از آنها بپرسید که منظور شما چه بوده است؟ چه می خواسته اید بگویید؟ چه گفته اید؟ اگر هم فکر می کنید این کار سخت و زمان گیری است می توانید یک مطلب و نظرات مرتبطش را بر روی یک وبلاگ بخوانید.

به احتمال زیاد چیزی که می شنوید هیچ ربطی به چیزی که خودتان فکر می کنید گفته اید یا می خواستید بگویید نداشته باشد. خیلی ها به این تفاوت دیدگاه یا برداشت متفاوت از یک پدیده سوء تفاهم می گویند.

برای رسیدن به درک مشترک نیاز به داشتن یک دیدگاه واحد داریم ولی اصولا چگونه می توان حتی بین دو نفر به یک دیدگاه مشترک از یک پدیده رسید؟

Thursday, January 6, 2011

دیدگاههای مختلف از یک چیز




در این شکل به راحتی می توانید دو صورت در دو طرف شکل و یک گلدان در وسط ببینید. 
فرض کنید که من در ابتدا دو تا صورت را در این شکل پیدا می کنم و سپس سعی می کنم گلدان را ببینم. برای اینکه موفق به دیدن گلدان بشوم بهترین کار اینست که دیدن صورتها را در ذهنم متوقف کنم و یا به عبارت دیگر تصویر ذهنی چهره ها را از بین ببرم و شروع به ساختن تصویر گلدان در ذهن خودم بکنم. با این کار شکل تغییر نمی کند بلکه من به همان شکل با دیدگاه متفاوتی نگاه می کنم.

دیدن متفاوت یک چیز نیاز به تغییر آن چیز ندارد.
دیدگاههای متفاوت از یک چیز گاهی هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند.


Wednesday, January 5, 2011

رادیکال چیست؟

کلمه رادیکال (radical) در علوم مثل ریاضی و پزشکی به معنی مرتبط یا برآمده از ریشه است. رادیکال به معنی بسیار متفاوت با عرف و سنت و یا به عبارت دیگر افراطی هم هست. کلماتی مانند افراط گرا و یا سیاستهای افراطی به ویژه در حوزه سیاست کاربرد زیادی دارد.

طبق این تعریف زندگی کردن آنطور که می خواهیم کاری است رادیکال چون بیشتر آدمها جوری که دلشان می خواهد زندگی نمی کنند. بیشتر آدمها مطابق عرف و نرم و سنت جامعه خودشان زندگی می کنند. میلیونها نفر دلشان می خواهد کتاب بنویسند، برای خودشان کسب و کاری داشته باشند، نقاشی کنند، سازی بزنند، به دور دنیا سفر کنند، قله اورست را فتح کنند، فیلم بسازند، اصلا کار نکنند، به شهری دیگر مهاجرت کنند، کارشان را عوض کنند، طلاق بگیرند، استعفا بدهند، تغییر رشته بدهند، ترک تحصیل کنند و ...  ولی عده کسانی که واقعا این کارها را می کنند کسر بسیار کوچکی از آن میلیونها نفر است.

کردن آن کاری که دلت می خواهد کاری است رادیکال، بسیار متفاوت با عرف و سنت جامعه. اصلا زندگی کردن مطابق میل و سلیقه ات کاری است رادیکال. یعنی نقطه مقابل میانه رو و میانه رو یعنی متوسط و متوسط یعنی همان چیزی که زندگی میلیونها نفر را خسته کننده و تکراری کرده است. متوسط یعنی همان چیزی که میلیونها نفر دلشان نمی خواهد باشند ولی هستند.



Tuesday, January 4, 2011

نظر شما چيست؟


بعضى ها بدون اينكه ازشان نظر بخواهى نظر مى دهند. 
بعضى ها حتى اگر ازشان نظر هم بخواهى نظرشان را نمى دهند. 
بعضى ديگر مى گويند نظرى ندارند كه بدهند. 
خيلى ها به جاى نظرشان چيزى كه فكر مى كنند درست است را مى دهند. 
بعضى ها هم اين سؤال را با سؤال جواب مى دهند كه نظر خودت چيست؟

Monday, January 3, 2011

تئورى، ديكتاتور جستجو


همه ما نظرياتی درباره چيزهاى مختلف داريم مثل اينكه همه قوها سفيد هستند، شب تاريك است، اجناس ژاپنى با كيفيت هستند، زنهاى روس زيبا هستند و الخ

زمانى كه به واسطه جستجو، اتفاق يا هر روش ديگرى اطلاعات جديد بدست مى آوريم، در ما اين ميل و كشش وجود دارد كه به اطلاعاتى كه نظريات ما را تاييد مى كنند بهاى بيشترى بدهيم تا اطلاعاتى كه آنها را رد مى كنند. روانشناسان به اين پديده "تعصب تاييد" يا confirmation bias مى گويند.

نكته جالب ديگر اينست كه نظرياتى كه داريم خيلى وقتها به ما ديكته مى كنند كه چه سؤالهايى بپرسيم و دنبال چه جوابهايى بگرديم و حتى كجاها دنبال اين جوابها بگرديم. به همين طريق نظريات يا تئوريهاى ما به ما مى گويند كه چه سؤالهايى را نپرسيم و دنبال چه جوابهايى نگرديم. نكته اى كه الن گرينسپن در دفاعيه اش در "اتهام داشتن يك ايدئولوژى سياسى" مطرح كرد:
يك ايدئولوژى، چارچوبى مفهومى است، روشى كه با آن آدمها با واقعيت كنار مى آيند. هر آدمى يك ايدئولوژى دارد. بايد داشته باشد. براى وجود داشتن شما به يك ايدئولوژى نياز داريد.   

و نكته آخر اينكه ما آدمها اصولا براى نتيجه گيرى بيشترين شواهد ممكن را جمع آورى نمى كنيم، بلكه براى رسيدن به ممكن ترين (محتملترين) نتيجه، كمترين شوهد ممكن را جمع مى كنيم. 

اشتباه ادامه دارد...

Sunday, January 2, 2011

پیدا نگه داشتن چیزهای پیدا کرده

تا حالا چند بار اتفاق افتاده که چیزی را با زحمت زیاد پیدا کرده اید و چند وقت بعد که دنبال آن گشته اید موفق به یافتن دوباره اش نشده اید؟ اصولا برای پیدا نگه داشتن اطلاعاتی که پیدا می کنیم چکار باید کرد؟

به طور خلاصه همانکاری که گوگل می کند: اضافه کردن یک لایه اطلاعات درباره اطلاعاتی که پیدا کرده ایم یعنی اضافه کردن متادیتا یا برچسب به آن و بعد هم ذخیره آن در جایی مطمئن و قابل جستجو.

برای مثال می توانید اطلاعاتتان ( یک فایل، یک یادداشت یا هرچیز دیگر) را به جی میل خود بفرستید و آنجا برچسب بزنیدش.

چرخه جستجو و اکتشاف با برچسب زدن و ذخیره کردن کاملتر می شود

Saturday, January 1, 2011

در فواید برچسب زدن

اگر شما هم مثل من از کتاب خواندن لذت می برید و با خواندن مطلب قبلی درباره برچسب زدن بر روی سایت librarything ثبت نام کرده اید به احتمال زیاد تا حالا یکی دو کتاب مورد علاقه خود را به سایت اضافه کرده و مشغول توصیف آنها شده اید.

برچسبهایی مثل فلسفی، رمان، ادبیات روسیه و لخت به کتاب ابله نوشته داستایوفسکی و یا برچسبهای شعرگونه، رودخانه، تسبیح، قرمز و شجاع به کتاب eat pray love نوشته الیزابت گیلبرت. با زدن این برچسبها شما در حقیقت پنج کار انجام داده اید:

1- روشی برای جستجو و یافتن در میان مجموعه کتابهایتان به زبان خودتان ایجاد کرده اید. به عبارت دیگر کتابهایتان را آنطور که خودتان می فهمید دسته بندی کرده اید.  در برچسب زدن هیچ آداب و ترتیبی وجود ندارد مثلا کتاب ابله را می توانید با عباراتی نظیر مسخره، هدیه روز تولدم، عجب کتابی و یا سمفونی برچسب بزنید.

2- با دادن بیش از یک برچسب به یک کتاب در حقیقت شما بیشتر از یک راه برای پیدا کردن آن ساخته اید. درست مثل اینکه بتوانید یک کتاب را همزمان در چند خانه کتابخانه تان قرار دهید.

3- برچسبهای شما بخشی از مجموعه بزرگتری از برچسبهایی می شود که اعضای یک جامعه به یک کتاب داده اند و به این ترتیب پلی است بین دانش فردی و دانش اجتماعی. 

4- برچسبهای شما روشی می شود برای مرتبط کردن کتاب شما با کتابهای دیگر. اگر هم که برچسب مشترکی را استفاده کنید باعث می شود که رابطه موجود تقویت شود.

5- برچسبهای شما قلابهای کوچکی است برای گرفتن محتوای مرتبط از منابع یا وب سایتهای دیگر. مثلا برچسب ادبیات روسیه عکسهای مرتبط ( هم برچسب) را از سایت فلیکر با کتاب من مرتبط می کند.

درضمن سال 2011 بر شما مبارک باد!