این آخرین مطلبی است که بر روی بلاگر منتشر می کنم. از فردا وبلاگ من از بلاگر به وردپرس اسباب کشی می کند و کسانی که در گوگل ریدر یا هر جای دیگری از طریق آر اس اس فید مطالب من را دنبال می کنند باید زحمت تغییر آدرس فید را بر خود هموار کنند.
بعد از هفت ماه و اندی نوشتن به بلاگر عادت کرده بودم. مثل یک آپارتمان اجاره ای که یک دیوار از یک اتاقش را رنگ می کنی. یا کاشی های توالتش را حسابی برق می اندازی. یا برای کف اتاق خوابش یک موکت ارزان قیمت می خری.
حالا بعد از هفت ماه مجبور شدم اسباب کشی کنم درست مثل آپارتمان اجاره ای که صاحبخانه سر سال می آید و به بهانه عروسی پسرش عذرت را می خواهد. یا دقیقتر بگویم مثل یک آپارتمان اجاره ای که صاحبخانه دیگری که دقیقا هم صاحب آپارتمان تو نیست می آید و می گوید کسی حق ندارد در این آپارتمان به دیدن تو بیاید. یا باز هم دقیقتر بگویم مثل یک آپارتمان اجاره ای که کس دیگری که دقیقا هم صاحب هیچ آپارتمانی نیست می آید و می گوید که هر کسی در این آپارتمان به دیدن تو بیاید باید در و دیوارها را آنجور و آن رنگی که من می خواهم ببیند.
بعد تو چی کار می کنی؟
اسباب کشی.
اسباب کشی مزایای زیادی دارد. هرچند که ناخواسته باشد. هرچند که به کسی که تو را مجبور به اسباب کشی کرده بد و بیراه بگویی. هرچند که وسایلت در جابجایی بشکند و یا خط بیفتد. اسباب کشی به زندگی معنا می دهد. اسباب کشی مثل مدیتیشن می ماند و در حال آن نمی توانی به چیز دیگری فکر کنی. اسباب کشی خواسته یا ناخواسته بارت را سبک می کند. در اسباب کشی است که می فهمی تو به جایی تعلق نداری. و در اسباب کشی است که می فهمی صاحب چیزهایی هستی که نمی توانی از زمین بلندشان کنی.
امیدوارم وبلاگم اینجا هم فیلتر شود که باز هم اسباب کشی کنم. مثل کولی ها. هرچند که من چیزی نمی نویسم که مطلبم مورد فیلتر شدن واقع شود. یک وکیل و یک کارشناس آشنا به قوانین جرائم رایانه ای دائما مطالب من را قبل از انتشار می خوانند تا اگر چیزی از زیر دست من در رفته باشد حذف کنند. ولی می خواهم وبلاگم بدون ارتباط با مطالبم فیلتر شود. امیدوارم یک مهندس کامپیوتر روزی ویروسی تولید کند که مطالب وبلاگ من را چپکی نمایش دهد.
اینجوری شاید روزی برسد که هر روز یک مطلب در یک آدرس جدید پست کنم و یک خواننده جدید مطلب جدید من را بخواند . شاید هم نخواند. مثل کولی ها که هر روز یک جا هستند. بعضی روزها کسی آنها را می بیند. و بعضی روزها هم کسی آنها را نمی بیند.
اصلا چرا مردم باید به خزعبلات من که سه سال پیش نوشته ام دسترسی داشته باشند؟ آرشیو چیز مزخرفی است. درس گرفتن آیندگان از پیشینیان هم همینطور. آموختن از تاریخ هم همینطور. پیدا کردن مطلب من درباره تشابهات سیگار و وبلاگ با جستجوی عبارت ترک سیگار بر روی گوگل هم همینطور.
آر اس اس خود را لطفا تغییر دهید. من هنوز به خواندن شما نیازمندم.
آدرس جدید:
http://alisekhavati.com
مطالب مرتبط:
چه کسی اچ تی ام ال مرا جابجا کرد؟ -قسمت اول
بعد از هفت ماه و اندی نوشتن به بلاگر عادت کرده بودم. مثل یک آپارتمان اجاره ای که یک دیوار از یک اتاقش را رنگ می کنی. یا کاشی های توالتش را حسابی برق می اندازی. یا برای کف اتاق خوابش یک موکت ارزان قیمت می خری.
حالا بعد از هفت ماه مجبور شدم اسباب کشی کنم درست مثل آپارتمان اجاره ای که صاحبخانه سر سال می آید و به بهانه عروسی پسرش عذرت را می خواهد. یا دقیقتر بگویم مثل یک آپارتمان اجاره ای که صاحبخانه دیگری که دقیقا هم صاحب آپارتمان تو نیست می آید و می گوید کسی حق ندارد در این آپارتمان به دیدن تو بیاید. یا باز هم دقیقتر بگویم مثل یک آپارتمان اجاره ای که کس دیگری که دقیقا هم صاحب هیچ آپارتمانی نیست می آید و می گوید که هر کسی در این آپارتمان به دیدن تو بیاید باید در و دیوارها را آنجور و آن رنگی که من می خواهم ببیند.
بعد تو چی کار می کنی؟
اسباب کشی.
اسباب کشی مزایای زیادی دارد. هرچند که ناخواسته باشد. هرچند که به کسی که تو را مجبور به اسباب کشی کرده بد و بیراه بگویی. هرچند که وسایلت در جابجایی بشکند و یا خط بیفتد. اسباب کشی به زندگی معنا می دهد. اسباب کشی مثل مدیتیشن می ماند و در حال آن نمی توانی به چیز دیگری فکر کنی. اسباب کشی خواسته یا ناخواسته بارت را سبک می کند. در اسباب کشی است که می فهمی تو به جایی تعلق نداری. و در اسباب کشی است که می فهمی صاحب چیزهایی هستی که نمی توانی از زمین بلندشان کنی.
امیدوارم وبلاگم اینجا هم فیلتر شود که باز هم اسباب کشی کنم. مثل کولی ها. هرچند که من چیزی نمی نویسم که مطلبم مورد فیلتر شدن واقع شود. یک وکیل و یک کارشناس آشنا به قوانین جرائم رایانه ای دائما مطالب من را قبل از انتشار می خوانند تا اگر چیزی از زیر دست من در رفته باشد حذف کنند. ولی می خواهم وبلاگم بدون ارتباط با مطالبم فیلتر شود. امیدوارم یک مهندس کامپیوتر روزی ویروسی تولید کند که مطالب وبلاگ من را چپکی نمایش دهد.
اینجوری شاید روزی برسد که هر روز یک مطلب در یک آدرس جدید پست کنم و یک خواننده جدید مطلب جدید من را بخواند . شاید هم نخواند. مثل کولی ها که هر روز یک جا هستند. بعضی روزها کسی آنها را می بیند. و بعضی روزها هم کسی آنها را نمی بیند.
اصلا چرا مردم باید به خزعبلات من که سه سال پیش نوشته ام دسترسی داشته باشند؟ آرشیو چیز مزخرفی است. درس گرفتن آیندگان از پیشینیان هم همینطور. آموختن از تاریخ هم همینطور. پیدا کردن مطلب من درباره تشابهات سیگار و وبلاگ با جستجوی عبارت ترک سیگار بر روی گوگل هم همینطور.
آر اس اس خود را لطفا تغییر دهید. من هنوز به خواندن شما نیازمندم.
آدرس جدید:
http://alisekhavati.com
مطالب مرتبط:
چه کسی اچ تی ام ال مرا جابجا کرد؟ -قسمت اول