Sunday, November 14, 2010

شروع داستان

علم بهتر است یا ثروت؟
تا جایی که حافظه من یاری می کند این شاید یکی از معدود سؤالهای باز و غیر گزینه ای بود که پتانسیل این را داشت تا فکر آدم را به جستجو و کشف برانگیزد. اگرچه در سیستم آموزشی که من در آن تحصیل کردم این سؤال موضوع انشایی بود در دوران ابتدایی و برای رفع تکلیف این انشا هم بعضی ها در توجیه گزینه اول می نوشتند و عده ای هم در اثبات گزینه دوم.

اصولا بیشتر چیزهایی که یاد می گرفتیم واقعیتهایی بودند که جواب مشخص و قاطعی داشتند مثلا آب در چه دمایی جوش می آید؟ یا صفویه در چه تاریخی حکومت می کردند؟ یا مجموع زوایای مثلث چقدر است؟ و از این دست...

این روند با نزدیک شدن کنکور در سالهای آخر دوره متوسطه به نقطه اوج خودش رسید. حالا دیگر سیستم آموزشی تا جایی که ممکن بود از مغز هر بچه گوگلی ساخته بود که اگر به آن یک سؤال چهار گزینه ای فرو می کردی حتما یک جواب بیرون می آمد.

این شیوه آموزش بعد از کنکور هم با سؤالهای چند گزینه ای ادامه می یابد. همان ابتدا با دفترچه انتخاب رشته. باز هم چند گزینه منتها این بار تعداد گزینه ها بیشتر شده است.
خلاصه اینکه وقتی کسی از این سیستم آموزشی فارغ می شود به راستی بر این باور است که هر سؤالی جواب درستی دارد! و فقط باید گزینه صحیح را انتخاب کرد.
این روش که در سیستم آموزشی با گرفتن نمره قبولی و اخذ مدارک عالیه مورد تشویق قرار می گیرد با پایان تحصیل و شروع زندگی! کمی به چالش کشیده می شود. انگار که یک آدم را از بسته بندی (سیستم آموزشی) بیرون بیاوری و بهش بگی خوب حالا می توانی زندگی کنی! و او بلافاصله بپرسد خوب گزینه های من چیست؟

دیگر سیستمی نیست که برای زندگی منحصر بفرد هر آدمی چند گزینه و نهایتا گزینه درست را ارائه کند و درست اینجاست که این آدم که هیچ گاه یاد نگرفته فراتر از گزینه ها به جستجو و اکتشاف بپردازد، همدم تلویزیون(یا رسانه های مشابه) می شود. اینبار چند گزینه برای مصرف زمان و هر گزینه در قالب یک کانال. اگرچه یکی از دیگری کمتر باب میل ولی حسنش اینست که یکی را می توانی انتخاب کنی درست مثل سؤالهای تستی.


No comments:

Post a Comment