Saturday, April 23, 2011

بد نبود ولى خيلى بهتر مى تونست باشه


بعد از يك مهمانى
بعد از يك دوره يا كارگاه آموزشى
بعد از ديدن يك فيلم
بعد از يك كنسرت
بعد از خواندن يك كتاب
بعد از خوردن يك وعده غذا
بعد از خواندن يكى از مطالب اين وبلاگ 
بعد از يك گشت يك روزه در روز زمين پاك

احتمال دارد که فیدبک بدهیم یا از ما فیدبک بخواهند.

انواع فيدبك:

  • سكوت
  • خوب بود
  • بد نبود
  • خوب بود، بد نبود
  • خيلى ممنون (در این باب مطلب دیگری خواهم نوشت)

و تركيبهاى ديگرى از حالتهاى بالا بدويترين گونه هاى فيدبك را مى سازند.

و اما بدترين، زشت ترين، غير انسانى ترين، بى ادبانه ترين، توهين آميز ترين، جهالت آميز ترين، جنايت آميزترين و غير طبيعى ترين نوع فيدبك:
"خوب بود ولى مي تونست بهتر باشه" يا "بد نبود ولى خيلى بهتر مى تونست باشه!"
بدون اینکه بگی چه جوری می تونست بهتر باشه.

چه چيزى در اين دنيا وجود دارد كه نتواند بهتر باشد؟ يا خود تو چه سرويسى را به كسى ارائه كرده اى كه نمى توانسته بهتر باشد؟ نه جدا؟

اگر اين فیدبک را حتى ٥ سال پيش به كسى داده ايد، پيشنهاد مى كنم يك جورى حتما دلش را به دست بياوريد. اين فيدبك را خداى نكرده اگر كسى به من بدهد انتظار كمترين هوش هيجانى را نبايد از من داشته باشد. 

Anyway
اين مقدمه نسبتا طولانى آغاز فيدبكى است كه من مى خواهم براى گشتى بنويسم كه ديروز به دعوت كاوه احسانى و از طرف شركت كيسون به مناسبت روز زمين پاك در ارتفاعات ايگل ( روستايى در شمال شرق تهران) برگزار شد. 

معمولا فيدبك را در يك فرمى مي نويسند و مى دهند به سرويس دهنده ولى چون من يك مهمان خارجى ( خارج از شركت) بودم و قرار شد كه فرم فيدبك را از طريق كاوه در ايميلم دريافت كنم ترجيح دادم كه فيدبكم را اينجا بنويسم كه نه ريسك فراموشى كاوه را داشته باشم و نه محدوديت پرسشهاى فرم فيدبك را كه شايد گنجايش چرنديات من را نداشته باشد. البته مطمئنم كاوه فراموش نمی كند. كاوه را از سوم ابتدایی كه با هم روى يك نيمكت مى نشستيم مي شناسم. كم حرف مى زند ولى الكى حرف نمى زند و واقعا خيرش به آدم مى رسد. كم سراغت را مى گيرد ولى وقتى هم مى گيرد خوب مى گيرد. احوالپرسيش الكى نيست و سلامش هيچ وقت براى عبور خرى از پلى نيست. كاوه همانقدر كه حرف مى زند به حرفهايت هم با كنجكاوى گوش مى دهد . بيشتر از آنكه بگيرد مى دهد و خلاصه دوست خوبى است. به هر صورت من منتظر ايميل كاوه نشدم. 

اينم فيدبك من بعد از مقدمه دوم

صبح با وجود اينكه قبل از كاوه رسيدم مثل يكي از همكاران تحويلم گرفتند اصلا احساس غريبگى نكردم.
اتوبوس با تاخير حركت كرد ولى اگر شما مى توانيد ٥٠ نفر را در اين شهر بدون تاخير عازم مراسمى بكنيد حتما رزومه خود را برای من ايميل كنيد تا از توانمندی شما در برنامه هاى سیبه استفاده كنيم. 
هدف سفر در اتوبوس توسط مسئول سفر ( همين دو تا اسم كه بدون اجازه نوشتم كافى است) خيلى روشن تبيين شد: جمع كردن نمادين زباله از دل طبيعت به مناسبت فوق الذكر و توسعه ارتباطات همكاران خارج از محيط كار.
هدف اول به خوبى محقق شد و حتى من براى اولين بار در عمرم كيسه زباله دستم گرفتم و از زمين آشغال جمع كردم. نه به دليل اينكه من واقعا به اينكار اهميت مي دهم چون اگر مى دادم هر هفته كه كوه مى روم اين كار را مى كردم و من تقريبا هر هفته كوه مى روم. بلكه چون هدف اين سفر بود و من هم از قبل اين را مى دانستم چون كاوه دعوتنامه سفر را برايم ايميل كرده بود و دعوتنامه سفر خيلي خوب طراحى شده بود. اينكه چرا به اينكار واقعا اهميت نمى دهم شايد بهانه مطلب ديگرى باشد بر روى همين وبلاگ و خيلى هم مهم نيست. 

در مورد هدف دوم فيدبك ندارم چون با وجودى كه گروه تصميم گرفت همان پايينها براى ناهار اطراق كند، من به دلیل از دست دادن هوش اجتماعیم در اثر هواى بهارى و مناظر خيره كننده تصميم گرفتم به همراه كاوه و يكى از همكارانش به ارتفاعات بالاتر، مناظر خيره كننده تر و زمين پاكتر برويم. نتيجه اينكه فرصت ناهار خوردن و معاشرت با افراد گروه تا حدود زيادى از دست رفت و من هيچ ايده اى ندارم كه در آن چند ساعت كه ما نبوديم هدف دوم چه جورى محقق شده است.  

اگر مهمان نوازى گرم را به سفره صبحانه اضافه مى كردى فرقش با صبحانه بوفه هتل كنتيننتال مى شد يك ليوان آب پرتقال تازه و نون تست كه اين دومى هم به شكل يك ساندويچ همان اول سفر از طرف يكى ديگر از همكاران كاوه فراهم شد و اولى هم از طرف خود كاوه البته خوب تازه نبود و آب پرتقال با آب هويج مخلوط كه اكيدا توصيه مى شود. 

شايد باور نكنيد موسيقى زنده هم داشتيم. يك ويولونيست كه البته سنتى مى نواخت و محض اطلاع شما نه موسيقى سنتى موسيقى مورد علاقه من است و نه ويولن سنتى. ولى نوازنده واقعا در كارش استاد بود و عالى مى نواخت و شواهد نشان مى داد كه اكثريت لذت مى بردند. من از خودم پرسيدم اگر جاى طراح گشت بودم آيا از على سخاوتى دوست كاوه قبل از سفر درباره موسيقى مورد علاقه اش نظر سنجى مى كردم و بعد هم يك نوازنده ترومپت دعوت مى كردم كه كارهاى مايلز ديويس را بزند؟ نه جدا؟ جواب منفى بود.

بله اشتباه هم شد. راننده يا راهنماى تور يا هر كسى كه بايد تابلوی روستاى ايگل را سر دو راهى می ديد نديد و ما اشتباه رفتيم و يكى دو ساعت ديرتر رسيديم. ولى اگر اين اشتباه نمى شد خيلىها كه بلد نيستند يك ماشين سوارى دنده اتوماتيك را تو خيابان ولى عصر دور بزنند فرصت پيدا نمى كردند كه هنرنمايى يك راننده حرفه اي را كه يك اتوبوس سيزده متری را تو جاده روستا دور زد به چشم خودشان ببينند. تازه گيرم دو ساعت زودتر می رسيدى، آشغال بيشترى جمع مى كردى يا معاشرت بيشترى با همسفرها؟ نه خداييش چه فرقى مى كرد؟ 
این گشت چطور می توانست بهتر باشد؟ یا
گشتهای بعدی چطور می شود بهتر از گشت قبلی باشد؟ یا
من به عنوان یک شرکت کننده چطور می توانم گشت بعدی را بهتر از گشت قبلی بکنم؟

فیدبکی که شرکت کننده به خودش می دهد بسیار مهمتر و سازنده تر و مؤثرتر ار فیدبکی است که به سرویس دهنده می دهد.

3 comments:

  1. اين مطلب بد نبود ولي ميتونست بهتر باشه :)

    ReplyDelete
  2. بسيار زيبا نوشتي- در عين سادگي كامل بود- به نكات ريزي توجه كردي و نوشتي كه شايد خيلي ها نديده باشن- دو ساعتي كه نبوديد خيلي خوش گذشت و بي شك هدف دوم محقق شد- اشاره به اب پرتقال و هويج بسيار به جا َبود( با تشكر از سليقه آقا پارسا) - اميدوارم دفعه بعد نوازنده ترومپت داشته باشيم( خداييش نه) - به اميد سفرهاي بهتر بعدي
    ميترا

    ReplyDelete
  3. تنها همین نوشته شما برای امروز من کافی بود که باور کنم انسان به درد قرونش خو نکرده... تا فردا نمی دونم به ناموس قرون بردگی ها
    یاغی می مانم یا خیر؟

    ReplyDelete