دنگ و دونگ بيرون كشيدن يك بطری پلاستیکی از ته یک سطل آشغال بزرگ.
برای من: اندیشیدن به زندگیش.
برای او: شاید او اين صدا را نمی شنود.
صدای خداحافظی طولانی همسایه از مهمانهایش دم در.
برای من: احساس تهوع.
برای او: بدرقه مؤدبانه مهمانها.
صدای باند آمپلی فای شده بلندگوی ماشينی كه از كوچه عبور مي كند.
برای او: لذت گوش كردن به موسیقی مورد علاقه اش.
برای من: بهانه ای برای اندیشیدن به مرگ نا به هنگام جوان راننده در سانحه ای دلخراش.
صدای دزدگیر ماشين همسایه كه ساعت یازده و چهل دقيقه هشت بار به صدا در می آید.
برای او: احساس امنیت.
برای من: تجسم قيافه احمق و با اعتماد به نفسش كه در حال تماشای فوتبال از وجود امن ماشینش مطمئن می شود.
صدای نا موزون تهویه توالت همسایه بغلی در نيمه شب.
برای او: دور شدن دود سيگار از جلوی چشمش.
برای من: صرف انرژی بیشتر برای تمركز بر روی كتابی كه می خوانم.
صدای ماشین زباله كه ساعت يك نصفه شب برای بلعیدن سطل بزرگ زباله گاز می دهد.
برای او: یك سطل دیگر.
برای من: یك نفس راحت بابت جمع شدن كثافت این كوچه برای يك شب ديگر.
صدای جورواجور ماشينهایی كه هر دقيقه رد مي شوند.
برای آنها: تردد آسان درون شهری با خودروی شخصی
برای من: اسكيزوفرنی اجتماعی
بوق زدن ماشین مهمان همسایه
برای او: یك خداحافظی دیگر
برای من: یك فحش دیگر به مادر یك راننده دیگر
آهنگ ای الهه ناز با آكاردئون و تمبك كه بلند گویی هم بهشان وصل است.
برای او: شايد لقمه نانی.
برای من توهين به لحظات شبانه ام.
صدای موزون تهويه توالتی كه من به آن قدم می گذارم.
برای من: خالی كردن مثانه ام برای آخرین بار قبل از خواب.
برای او: نمی دانم.
صدای بستن در اتاق و كشيدن پرده اتاقم.
برای من اميد بيشتری به خوابيدن در اتاقی بدون نسيم بهاری ولی حداقل ساكت.
برای او هیچ.