Sunday, May 1, 2011

هفت روش مؤثر در غلبه بر گشادی در صعود به قله های مرتفع

جمعه از ساعت پنج و نیم تا هفت با خودم کلنجار رفتم که برم یا نرم. خیلی احساس خستگی می کردم. اصلا انرژی نداشتم. با کسی هم قرار نداشتم که مجبور باشم برم ولی اسم چند نفر را که بعدا بهشان توضیح می دادم چرا نرفتم در ذهن مرور کردم. بعد سعی کردم اسم چند نفر را که در آن روز می توانستند از من گشادتر باشند یا نباشند لیست کنم. چند دلیل هم برای تو تخت ماندن پیدا کردم. یک ساعت و نیم در صبح جمعه برای توجیه اینکه چرا کوه نروی زمان کمی نیست.

ساعت هفت و ده دقیقه به اجبار دستشویی رفتن از تخت اومدم بیرون. حس می کردم که حتی انرژی ندارم تا سر خیابون برای تاکسی سوار شدن برم. چند دقیقه سعی کردم به هیچ چی فکر نکنم تا لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون.

چند روز بود که تصمیم گرفته بودم این جمعه برم قله دارآباد. شاید دلیل این همه خستگی و گشادی هم همین تصمیم بود. پای کوه که رسیدم با وجود خوردن یک شکلات انرژی زا و شیر کاکائو حس می کردم رسیدن به قهوه خانه غلاک هم کاری دشوار و دست نیافتنی است چه رسد به قله. اگر دارآباد رفته باشی می دانی که یک مسیر نسبتا کوتاه ولی شیبدار تو را به اولین و تنها قهوه خانه مسیر می رساند. از قهوه خانه هم یک چهار ساعتی تا قله راه است.

به قهوه خانه که رسیدم تقریبا تصمیم خودم را گرفته بودم که به جای قله به چشمه بروم و همانجا بخوابم! ولی خودمم نفهمیدم چرا از قهوه خانه دو بطری آب معدنی خریدم. کسی که می خواهد برود چشمه دو تا آب معدنی نمی خرد! چشمه درازلش بهترین و گواراترین آب دنیا را دارد و این موضوع زمانی یادم افتاد که به دو راهی چشمه/قله رسیده بودم. چون دو بطری آب معدنی داشتم مسیر قله را ادامه دادم.

فکر کنم اینجا نقطه غلبه بر گشادی بود چون از اینجا به بعد اصلا احساس خستگی نکردم و بدون دقیقه ای استراحت،  سه ساعته تا قله رفتم.(همیشه بیشتر از چهار ساعت طول می کشید.)

      

مطالب مرتبط:

No comments:

Post a Comment