Monday, May 23, 2011

من این توپو نداشتم

از معدود چیزهایی (شاید تنها چیزی) که از پانزده سال پیش نگه داشته ام و هنوز از آن استفاده می کنم آدرس ایمیلی است که بر روی یاهو درست کردم. درست است که چند سال پیش من هم مثل خیلی های دیگر به یاهو بی وفایی کردم و به آغوش باز و پر ظرفیت جی میل گرفتار شدم(اگر می خواهید بدانید چرا این مطلب را بخوانید) و این جی میل بیشتر کارهای من را راه می اندازد ولی هنوز روزی یک بار سری به ایمیل یاهو می زنم و مطمئن می شوم که آدرسم هنوز در لیست فرستندگان هرزنامه (اسپم) هست.

یکی از تفاوتهای یاهو با جی میل اینست که یاهو هنوز سنتی عمل می کند و دور و بر هر چیزی که لازم داری ببینی یک مشت خبر و تبلیغ و خزعبل دیگر هم بدون کسب اجازه اضافه می کند. یکی از این اضافات تحمیلی امروز خبری بود که با عکس بزرگی از پرچم ایران همراهی می شد و من هر کاری کردم نتوانستم جلوی کنجکاوی خودم را بگیریم و خبر مذکور را بر روی سایت جدید یاهو که با نام تجاری جدید مکتوب به خوانندگان خاور میانه عرضه می شود، خواندم. خواندن خبر همانا و کنجکاوی بیشتر برای پیگیری بیشتر آن بر روی سایت خبری تابناک همان. باز کردن سایت تابناک همان و دیدن یک خبر دیگر همان. دیدن یک خبر دیگر همان و نوشتن این مطلب همان.

عنوان خبر دیگر این بود:


من به هیچ وجه قصد نقد این مطلب را ندارم. فقط برای آنها که قصد ندارند بر روی لینک بالا کلیک کنند، گزیده ای از آن مطلب را اینجا نقل قول می کنم:

  • "متأسفانه‌، بسياري از دانشجويان ايراني مقيم هندوستان با ورود به‌ اين کشور، جذب آداب و فرهنگ و سنن غير اسلامي اين کشور شده‌ و پس از مدتي روي بازگشت به‌ وطن و ديدار خانواده های خود را ندارند و از اين روی، اجبار در پی اقامت همیشگی در اين کشور و يا مهاجرت به‌ ديگر کشورها برمی آیند که در همین راه، شاهد حقارت ها و مشکلات عدیده ای می شوند."
  • "متأسفانه،‌ هم اکنون انحرافات دانشجويان ايراني مقيم هندوستان شايد بيش از 70 درصد باشد که‌ بخشي از آن، به‌ دليل بی توجهی‌ سفارت و مقامات جمهوري اسلامي ايران در هند است."
  • "دانشجويان ايراني در دانشگاه‌هاي سطح پايين هند تحصيل مي‌كنند و در بسياري از دانشگاه‌هاي خارج از كشور نمره و مدرك تحصيلي با پول خريد و فروش مي‌شود."
  • "وي در پاسخ به‌ اين پرسش که‌ چرا با وجود چنين وضعيتي به‌ اين کشو آمده‌ و هنوز حاضر به‌ ترک آن نيستند، گفت: دليل من براي ورود به‌ هندوستان اين بود که‌ من لياقت خواندن اين رشته در کشور خودم را داشتم؛ اما از طرفي، ظرفيت ورودي در دانشگاه هاي ايران محدود بود و از سوی ديگر، سد کنکور براي من معضل بزرگي به شمار می رفت."


دانشجوها موجودات ساده، ظریف، فریب خور و شکننده ای هستند که دولت موظف است با اختصاص بودجه و اهتمام ملی مراقب کیفیت تحصیل و زندگی آنها هم در داخل و هم در خارج از کشور باشد.

دانشجو که بودیم من و خیلی از همقطارانم اینجوری فکر می کردیم.

فکر می کردیم سیستم آموزشی دشمن شماره یک دانشجو هاست. (بعدها فهمیدم که مثل هر سیستم دیگری فقط به دنبال منافع خودش است.) مثلا هر وقت که کارگر رستوران دانشگاه ظرف غذا را چنان جلوی دانشجوها که یکیشان من بودم پرتاب می کرد که نصف خورشت از ظرف بیرون می ریخت، من فکر می کردم که یارو برای اینکار آموزش ویژه دیده یا اینکار را به دستور مستقیم رئیس دانشگاه انجام می دهد. هر وقت که نگهبان خوابگاه یا دانشگاه به یکی از ما توهین می کرد، باز هم همین فکر را می کردم. هر وقت هم که بچه ها راجع به بی سواد بودن یک استاد و یا پایین بودن سطح علمی گوشه ای از آموزش عالیه ای که ما در حال مستفیض شدن از آن بودیم، حرف می زدند باز هم همین فکر را می کردم. هر وقت که می شنیدم دانشجویی خودکشی کرده یا به مصرف مواد مخدر معتاد شده باز هم همین فکر را می کردم. هر وقت من و دوستانم ساعتها وقتمان را به سیگار کشیدن و ورق بازی کردن می گذراندیم باز هم همین فکر را می کردم. هر وقت پول نداشتم یک کتاب بخرم یا برم سینما باز هم...

در تمام آن سالها کسی باید مسئول بیرون ریخته شدن خورشت از ظرف غذای من می بود. این مسئله حتی اینقدر مهم بود که تا همین چند سال پیش حاضر بودم یک وکیل برای پیدا کردن و متهم کردن مسئول این کار استخدام کنم. بعد که فهمیدم اصولا پرت کردن اجسام مختلف، پایه و اساس ورزشهای مختلف مثل فوتبال و بسکتبال و گلف و تنیس و غیره بوده و اصلا مسابقات المپیک بر همین اساس شکل گرفته و آدمها اصولا به پرت کردن علاقه دارند تا حدودی آرامش پیدا کردم و بی خیال وکیل گرفتن شدم.

بعدتر هم که به طور اتفاقی مسئول واقعی پرت کردن توهین آمیز ظرف غذا در رستوران دانشگاه را پیدا کردم حتی آرامتر هم شدم.

خودم مسئول این توهین بودم.

من می توانم لیست بلند بالایی از همه چیزهایی که مسئولشان بوده ام بنویسم که از خواندنش نفس شما بند بیاید. همه زمانهایی که تلف کرده ام. همه دوستانی که از دست داده ام. همه پولهایی که به باد داده ام. همه روابطی که خراب کرده ام. همه فرصتهایی که از دست داده ام. همه کارهایی که نیمه کاره ول کرده ام. همه زجرهایی که کشیده ام. و بعد هم همه لحظات خوش و لبخندهایی که به خاطر سرزنش دیگران و مقصر دانستن آنها از دست داده ام.

خداییش تا کی می خواهی کسی را مسئول بدانی؟ مسئول خوشبختی، موفقیت یا شاد زیستن خودت؟ هر آدمی که فکر می کنی ممکن است مسئول باشد را تصور کن. او هم دقیقا مثل تو غذا می خورد و دقیقا مثل تو توالت می رود. بدن او هم مثل بدن تو از پوست و گوشتی ساخته شده که هزار جور باکتری و عفونت و بیماری در آن رشد و نمو می کند و او هم دقیقا مثل تو از بیشتر آنها بی خبر است. در مغز او هم درست مثل مغز تو شاید توموری در حال شکل گیری است که هیچ آزمایشی آنرا نشان نمی دهد؟ شاید...

یک نفس عمیق بکش!
حالا تو یک بچه سه ساله هستی. شاد و خوشحال. با توپی در دست که می زنی زمین هوا میره. تو این توپو نداشتی. شلوارتو خیس کردی. بعد گریه کردی. مادرت تمیزت کرد. بازم گریه کردی. مادرت این توپو بهت داد. تو توپو زدی زمین. توپ برگشت بالا. تو توپ رو گرفتی و دوباره زدی زمین. خوشحال شدی. خیلی خوشحال. اگه شانس بیاری یک بار دیگه تو عمرت بتونی همونقدر خوشحال بشی.

مطالب مرتبط:

مطالب مرتبط آینده:
گشادی و ایمیل. ایمیل و گشادی.

No comments:

Post a Comment